Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 143 (3207 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
ein Feuer anmachen, um wilde Tiere fernzuhalten U آتش روشن می کنند تا جانوران وحشی را دور بکنند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Kolonie {f} U گروهی از جانوران یا گیاهان یا جانوران تک سلولی هم نوع که با هم زندگی یا رشد می کنند [زیست شناسی]
Jemanden so lange ärgern [reizen] , bis die Puppen tanzen <idiom> U کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
sich tätowieren lassen U بروند خالکوبی شان بکنند
sich guter Manieren befleißigen U کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
ein plötzliches Schuldgefühl verspüren U ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
Jemandem etwas gestehen U به کسی چیزی را اعتراف بکنند که او خوشش نیاید.
sturmfrei <adj.> U اختیار خانه ای [هر چه که دوست دارند می توانند بکنند]
Ein Kind im Reisepass der Eltern miteintragen lassen. U اسم بچه ای را در گذرنامه پدرومادر اضافه بکنند.
Die Nerven sind nur bis zu einem bestimmten Grad belastbar. U اعصاب می توانند فقط تا حدی تحمل بکنند .
einsteigen [in etwas] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
sich dafür entscheiden U تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
etwas [bei Jemandem] anmahnen U [به کسی] یاد آوری بکنند چیزی را ارسال کند
die Menschen dort abholen, wo sie stehen <idiom> U از نظر روحی وفکری خود را با مردم همبرابر بکنند
Es war ein neuerlicher Versuch, von der Wahrheit abzulenken. U این یک تقلای دیگری بود که توجه را از حقیقت منحرف بکنند.
Ich ließ es erledigen. U من این را دادم برایم انجام بدهند [به اون رسیدگی بکنند] .
jemandem einen Floh ins Ohr setzen <idiom> U بر کسی نفوذ بکنند کاری [غیرممکن یا بد برای او] انجام دهد
zu arm sein, um sich einen Telefonanschluss leisten zu können U بیش از اندازه تهیدست بودن که بتوانند یک خط تلفن تهیه بکنند
Die UNO hat beide Seiten dazu aufgerufen, den Waffenstillstand einzuhalten. U سازمان ملل متحد از هر دو طرف درخواست کرد که آتش بس را رعایت بکنند.
die Pille versüßen <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
Zweck der Geldstrafen ist es, die Leute vom Schnellfahren abzuhalten. U قصد جریمه مالی این است که مردم را از تند رانی منصرف بکنند.
Die Internetseite ermöglicht es Verbrauchern, einen direkten Vergleich zwischen Konkurrenzprodukten anzustellen. U این وب گاه اجازه می دهد مصرف کنندگان مستقیما محصولات رقیبها را با هم مقایسه بکنند..
Kurz vor dem Zugriff der Polizei gelang ihnen die Flucht. U چند دقیقه قبل از اینکه پلیس هجوم بیاورد آنها موفق شدند فرار بکنند.
tränken U آب دادن [به جانوران بومی]
pferchen U گنجاندن [جانوران را در جایی]
Artenreichtum {m} ; U گوناگونی در انواع جانوران
biologische Vielfalt {f} U گوناگونی در انواع جانوران
Biodiversität {f} U گوناگونی در انواع جانوران
genetische Vielfalt {f} U گوناگونی در انواع جانوران
Amphibie {f} ذوحیاتین [دوزیستیان] [جانوران]
pferchen U متراکم کردن [جانوران را در جایی]
Meeresfrüchte {pl} U غذاهای مرکب از جانوران دریایی
Eintopf {m} U آبگوشت [با ماهی یا جانوران دریایی]
dicke Suppe {f} U آبگوشت [با ماهی یا جانوران دریایی]
pferchen U چپاندن [مردم یا جانوران را در جایی]
Evolution {f} U تکامل [فرگشت] [جانوران و گیاهان]
Entwicklung {f} U تکامل [فرگشت] [جانوران و گیاهان]
Artenmannigfaltigkeit {f} U گوناگونی در انواع جانوران [زیست شناسی]
sich versäubern [Tiere] U ادرار کردن [برای جانوران] [در سوییس]
Artenvielfalt {f} U گوناگونی در انواع جانوران [زیست شناسی]
Vom Aussterben bedrohte Tiere U جانوران در معرض خطر [ نابودی زیستی]
Gepard {m} U یوزپلنگ وحشی
Kuder {m} U گربه وحشی نر
Wildkatze {m} U گربه وحشی
Biest {n} U آدم وحشی
Barbarei {f} U وحشی گری
Bestialität {f} U وحشی گری
Bestie {f} U جانور وحشی
Brutalität {f} U وحشی گری
Biest {n} U جانور وحشی
Barbarentum {n} U وحشی گری
besteigen U سوار شدن [برای جفت گیری جانوران]
sofort einen Draht zu Tieren finden [knüpfen] U فورا رابطه ای با جانوران پیدا می کند [می سازد] .
Auerhahn {m} U خروس وحشی [جنگلی]
Auerhenne {f} U مرغ وحشی [جنگلی]
Damwild {n} U نوعی گوزن وحشی
Rogen {m} [Fischeier] U أشپل [تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی] [ماهیگیری]
Rogen {m} [Fischeier] U اشبل [تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی] [ماهیگیری]
fangen U گرفتن [مانند جانور وحشی]
Edelweiß {n} U گل وحشی کوهستان های مرتفع
Bache {f} U ماده خوک و وحشی جوان
Landschaftsschutzgebiet {n} U منطقه محافظت شده حیوانات وحشی
- sehr - wohl aber U ولی ... می کنند
erkennen lassen [Dinge] U [چیزها] بیان می کنند
Meine Füße tun mir weh. U پاهایم درد می کنند.
Außenbordmotor {m} U قایقی که موتور به آن سوار کنند
hell <adj.> U روشن
deutlich <adj.> U روشن
Die Tiere werden vor dem Schlachten bewusstlos gemacht. U حیوانات را قبل از کشتار بیهوش می کنند.
etwas renovieren [erneuern] lassen U چیزی را بدهند برایشان تعمیر کنند
Da [hier] scheiden sich die Geister. U در اینجا افکار [نظریه ها] با هم فرق می کنند.
Wann ist die nächste Briefkasten-Leerung? U کی دوباره جعبه پست را خالی می کنند؟
Werden wir bei unserer Ankunft vom Flughafen abgeholt? U وقتی که ما رسیدیم با ما در فرودگاه ملاقات می کنند؟
klarstellen U روشن کردن
hell <adj.> U رنگ روشن
erklären U روشن کردن
näher erläutern U روشن کردن
klären U روشن کردن
klarlegen U روشن کردن
heller Himmel {m} U آسمان روشن
etwas klar machen U روشن کردن
Aufgeklärtheit {f} U روشن فکری
Aufgeklärtheit {f} U روشن بینی
Unkosten von der Steuer absetzen U هزینه های جانبی را از مالیات کسر کنند
Flüchtlinge glauben, dass Deutschland ein Land ist, wo Milch und Honig fließen. <idiom> U پناهندگان فکر می کنند در آلمان حلوا می دهند.
Die Eichhörnchen lagern Nüsse für den Winter ein. U سنجاب ها فندقی برای زمستان ذخیره می کنند .
Ich bin schon gespannt, was als nächstes kommt. U من بی تاب [کنجکاو] هستم که پس از این چه می شود [می کنند] .
Botanisiertrommel {f} U جعبه ای که گیاه شناسان در آن نمونه جمع می کنند
Wildkatzen waren die Vorfahren unserer Hauskatze. U گربه های وحشی اجداد گربه خانگی ما بودند.
schwer anspringen U به سختی روشن شدن
zündeln U آتش روشن کردن
etwas anstellen U روشن کردن [دستگاهی]
aufklären U روشن کردن [موضوعی]
etwas [Akkusativ] klarmachen U چیزی را روشن کردن
malvenfarbig <adj.> U ارغوانی روشن [رنگ]
mauve <adj.> U ارغوانی روشن [رنگ]
etwas [Akkusativ] verdeutlichen U چیزی را روشن کردن
deutliche Aussprache {f} U تلفظ واضح و روشن
ein Auto anlassen U ماشینی را روشن کردن
eine Zigarette anzünden U سیگاری را روشن کردن
Sie leben den größten Teil des Jahres im Ausland. U آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
im Nebel stochern <idiom> U سنگی را انداختن [کوشش کنند تا ببینند موفق می شوند]
In ihrem Krimi werden laufend falsche Fährten gelegt. U در رمان جنایی او [زن] ردپاها دایما از حقیقت دور می کنند.
Die Täter konnten unerkannt flüchten. U مجرمان توانستند غیر قابل تشخیص فرار کنند.
ins Blaue schießen <idiom> U سنگی را انداختن [کوشش کنند تا ببینند موفق می شوند]
Beschickung {f} U روشن کردن [تنور یا کوره]
Mein Auto springt nicht an. U اتومبیلم روشن نمی شود.
anlassen U روشن گذاشتن [موتور یا خودرو]
nicht gezündet <adj.> U روشن نشده [به آتش نزده]
anmachen U روشن کردن [کلید الکتریکی]
Der Motor will nicht anspringen. U موتور روشن نمی شود.
anspringen U روشن شدن [مثال موتور]
den Überblick verlieren [über] U فراموش کنند [یا دیگر ندانند] که شخصی [چیزی] کجا است
Bude {f} U جایی که دوستان [همکاران] اغلب آنجا همدیگر را ملاقات می کنند
Kinder haben in Nachtlokalen nichts zu suchen [nichts verloren] . U بچه ها هیچ دلیلی ندارند [بیخود می کنند] در باشگاه شب باشند.
Es ist ganz natürlich, dass Jugendliche oft gegen ihre Eltern rebellieren. U طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. .
Bei uns gibt es so etwas nicht, sehr wohl aber in Deutschland. U ما همچه چیزهایی اینجا نداریم ولی در آلمان می کنند یا هست.
ein Luftfahrzeug am Boden festhalten U وسیله نقلیه هوایی را مجبور کنند روی زمین بماند
seine Angelegenheiten in Ordnung bringen U تکلیف کار خود را روشن کردن
Jemandem etwas verklickern U کسی را در باره چیزی روشن کردن
Aufklärungsarbeit {f} U تلاش برای روشن کردن موضوعی
ein Motorrad durch Treten anlassen U موتورسیکلتی را با پا هندل زدن [روشن کردن]
Opfer fühlen sich oft ohnmächtig gegenüber dem Verbrechen, das sie mitgemacht haben. U قربانیان اغلب در برابر گناهی که به آنها انجام شده حس ناتوانی می کنند.
Jemanden erpressen U کسی را در توقیف نگاه داشتن تا اینکه با دادن فدیه او را آزاد کنند
Die meisten Haushaltshilfen wohnen lieber außer Haus. U بسیاری از کارگران خانگی ترجیح می دهند بیرون از خانه زندگی کنند .
Jemanden als Geisel [fest] halten U کسی را در توقیف نگاه داشتن تا اینکه با دادن فدیه او را آزاد کنند
beige <adj.> U رنگ قهوه ای روشن مایل به زرد و خاکستری
anlassen U روشن کردن [به کار انداختن] [موتور یا خودرو]
nicht ausschalten U روشن گذاشتن [خاموش نکردن] [موتور یا خودرو]
das Abblendlicht einschalten U چراغ نور پایین [ماشین] را روشن کردن
Sie haben den Spagat zwischen der Beibehaltung des ländlichen Charms und moderner Umgestaltung geschafft. U آنها با موفقیت توانستند تعادل بین افسون روستایی و تبدیل مدرن را ایجاد کنند.
Machst du das Feuer im Ofen an? U آیا شما این اجاق گاز را روشن می کنید؟
den Motor aufheulen lassen U موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
anzünden U آتش زدن [روشن کردن] [مانند سیگار یا دستگاه گازی]
anbrennen U آتش زدن [روشن کردن] [مانند سیگار یا دستگاه گازی]
anmachen U آتش زدن [روشن کردن] [مانند سیگار یا دستگاه گازی]
entzünden U آتش زدن [روشن کردن] [مانند سیگار یا دستگاه گازی]
Kinder ohne Begleitung treten behördlich in Erscheinung, wenn sie Asyl beantragen. U بجه های بدون مصاحب وقتی که درخواست پناهندگی می کنند اولیای امورآنها را [در پرونده] تذکر میدهند.
Gott sei Dank, es ist Freitag! U خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Jemandem Starthilfe geben U کمک برای روشن کردن [خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
sprechen [Dinge, die etwas aussagen] U بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
Kolonie {f} U گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی از قوانین و حکومت کشورشان در آنجا پیروی کنند
einen Motor mit Hilfe eines Starthilfekabels anlassen U موتوری را با کابل باتری به باتری روشن کردن
Recent search history Forum search
1zumachen / abmachen / anmachen
2Cool کلمه را بعضی درجاهای مختلف استفاده میکند ولی معنای سرد را نمدهد.
0طالبان خیلی زود توانستند شهر قندهار را تصرف کنند
0از طرفی دیگر
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com